سلام
سال 1357 ، یه روز جمعه که اتفاقا مصادف شده بود با عید قربان به عنوان اولین فرزند خانواده چشمم رو به دنیا باز کردم شاید از همین رو بود که پیر مردها و بزرگان دور و نزدیک از بچگی حاج محمد حسن صدام می کردند که معتقد بودند تقارن جمعه و عیدقربان متولدینش حاجی اند .
دوران کودکی ام مثل همه اواخر دهه پنجاهی و شصتی ها در تلاطم جنگ و ... گذشت.هفت ساله که شدم در اندیشه رفتن به مدرسه بودم که به واسطه  متولد نیمه دوم بودن ، شرایط ورود به کلاس اول مثل همسالان خودم رو نداشتم.با کمک مامان تونستم جهشی بخونم و بدون گذروندن کلاس اول با قبولی در ازمون جهشی از امادگی به کلاس دوم برم.تمام دوران دبستان رو تو شهر بابل با دوستانی بودم که الان همکار و دوستان صمیمی من هستند .
کلاس دوم راهنمایی بود که به ساری منتقل شدم و نهایتا بعد از اخذ دیپلم نظام قدیم تو کنکور دو مرحله ای سال 75 در رشته دکترای حرفه ای دامپزشکی قبول شدم و به دانشگاه ارومیه رفتم.شش سال تحصیل در ارومیه تجارب خوبی برای من به همراه داشت و در نهایت با ارائه پایان نامه خودم و اخذ نمره 20 و رتبه ممتاز در مرداد 81 فارغ التحصیل شدم و با هدف خدمت به مردم استانم علیرغم فرصتهای خوبی که در ارومیه فراهم بود به مازندران اومدم .دوران سربازی رو به صورت امریه و طرح پس از اون رو  در اداره دامپزشکی نکا به عنوان کارشناس مبارزه با بیماریهای دامی، کارشناس دارو درمان و .... ادامه دادم.در سال 84 به اداره کل دامپزشکی استان منتقل و به عنوان کارشناس مسئول قرنطینه و امور کشتارگاهها ادامه خدمت کردم.در سال 92 به عنوان سرپرست اداره نظارت بر بهداشت عمومی و قرنطینه منصوب شدم .